Mitra Assi
رفتی
فرصت نشد که با تو کمی گفتگو کنم باران اشک های خودم را سبو کنم رفتی ولی به ذهن و دل من نشسته ای با خویش خاطرات ترا زیر و رو کنم بفرست نامه ای و دلم شاد کن دمی شاید که عطر دست تو از نامه بو کنم شب ها که چشم تو به رخ ماه بنگرد در آسمان، نگاه ترا جستجو کنم
رفتی و نیستی که ز صبح تا به پای شب
هرقصه را چگونه بتو مو بمو کنم
قسمت نبود با تو سر آرم جوانی ام عمر دگر کنار تو من آرزو کنم م.ا.ع